دلخوشی...در روزگار...
✨﷽✨
#به_قلم_خودم
#طلبه_نوشت
#سوژه_هفتگی
چرخ خیاطی همیشه برای زنان ایران اسلامی نماد هنر و خلاقیت بوده ، هست و خواهد بود در قدیم الایام اگر کسی خیاطی بلد بود همه به او مباهات می کردند به یاد روزهایی افتادم که مادرم با همین چرخ خیاطی برایمان لباس می دوخت … زیاد ماهر نبود اما هر جوری که بود ما با آن لباس ها عشق می کردیم ، برعکس، خاله ام ، یک خیاط به تمام معنابود, هم برای فرزندان خودش و هم برای دیگران با یک اجرت بسیار ناچیز لباس می دوخت. .. سال ها کارش این بود یک روز خواهرم که در اوج نوجوانی به سر می برد آمد و به مادرم گفت دوستم کت و شلوار دوخته است من هم می خواهم کت و شلوار داشته باشم😳 مادرم زیاد اهل جر و بحث کردن نبود گفت اشکال ندارد پارچه سیاهی می خرم و می دهیم به همان خیاطی که برای دوستت لباس دوخته است بدوزد… چشمتان روز بد نبیند بدون اینکه اندازه خواهرم مشخص گردد …یک خیاط آقا برایش یک شلواری دوخت که دو نفر هم می توانست به راحتی درش جا شود 🤣بسیار گشاد و خنده دار 😄اما من نسبت به خواهرم , کمی صبورتر بودم ،از همان نوع پارچه برای من هم مادرم خرید ..اما من ندادم به آن خیاط مرد 🤭دادم به همین خاله خیاطم و برایم بهترین لباس را دوخت که در خیلی جاها ازش استفاده کردم. خاله ام، وقتی بچه هایش بزرگ شد دیگر کم کم خیاطی را کنار گذاشت تا رسید به اینکه سومین فرزندش را عروس کند... دخترش را نامزد کرد ، با هزار امید و آرزو به عقد سیدمهدی درآورد اما هنوز شش ماهی از نامزدی دخترش نگذشته بود که دخترخاله ام سمیرا از ناحیه سر دچار یک عارضه بسیار بسیار نادر در جهان گردید سرش شروع کرد به دردکردن …یک ماه دو ماه و سومین ماه عمل شد و بعد درست در عرض شش ماه بر اثر تومور مغزی* از دنیا رفت و همان طوری که گفتم جزو نادرترین تومورها محسوب می شد… خلاصه من دخترخاله ام را سال 1395 از دست دادم😭خاله ام افسرده شد. مدام با عکسش حرف می زد… مادرم در رنج بود که چرا این کار را می کند دیگر رفته رفته دیوانه می شود… خلاصه فقط به اهل بیت علیهم السلام پناه می برد و با آنها حرف می زد …تا مگر مرهمی بر درد لاعلاجش باشد… زمان که گذشت همان اهل بیت هم نظری کردند و دیدیم خاله ام دوباره شروع کرده است به خیاطی 🤗اما این بار لباس نه سرویس خواب و سرویس آشپزخانه ، …با کمی قیمت پایین تر نسبت به بازار…( اینکه می گویند باید در زندگی انسان یک دلخوشی داشته باشد ،تا در مواقع نیاز به آن پناه ببرد…همین است)… خاله ام گفت: خیلی چیزها را امتحان کردم فقط کار کردن است که ذهن و فکرم را مشغول می کند تا بتوانم با این مصیبت بسوزم و بسازم…👍
ببخشید،اگه ناراحتتون کردم،خدا رو شکر این نوشته بهانه ای شد تا دختر خاله ام را یاد کنم
*پی نوشت
دکتر سمیعی جراح مغز ،یک بار در یک مصاحبه ای می فرمود؛ از عجایب خلقت الهی همین بس که تا به حال هزاران تومور مغزی در آورده ام و عمل کرده ام…اما هیج کدام شبیه دیگری نبوده است.